خانم فاطمه سیدی

ساخت وبلاگ

معرفی خانم فاطمه سیدی عضو انجمن ادبی دیار دارا ، شاعر و نویسنده هم چنان انانسر و مدیر تدارکات محافل ادبی بنیاد خیریه دکتور عثمان نورزایی غوریانی است .

ایشان فرزند اقا صاحب سید ابراهیم جان می باشند .

از زبان خودش بشنوید :
به سال 1380 در ولسوالی غوریان در منطقه بازارچه متولد شدم بعد از آن نظر به مشکلات زنده گی و مریضی پدر مهاجر کشور ایران شدیم
زمانی که سه سال داشتم دوباره به کشور باز گشتیم.
از آن جایی که فرزند بزرگ خانواده بودم از همان ایام کودکی می‌توانستم خانواده و شرایط زنده گی را درک کنم.
به سن 5 ساله گی وارد کودکستان شدم و از آن جایی که یک دختر شوخ پر حرف بودم فقط یک ماه رفتم و بعد از آن به خواست استادم که به خانواده ام گفت این زیرک است و کسی نمی‌داند سنش کم هست من را شامل مکتب و درس و تعلیم کردند
سر گرمی ام شده بود درس و مسجد مراقبت از برادر کوچکم و از آن جایی که به درس و تعلیم علاقه زیادی داشتم به 6ساله گی قرآن شریف را تمام کرده و به آموزش کتاب های عربی پرداختم.
به صنف 5 بودم که دوباره به سبب مشکلات زنده گی و این که پدرم بیمار بودند مجبور شدیم خانه خود را به گرو داده و پدرم را به هند فرستادیم و بعد از آن هم به هرات رفتیم
چون فرزند ارشد خانواده بودم و بازوی پدر بنابرین به هرات در پهلوی خانه پدرم برایم دکان باز کردند و من از ساعت6 تا 9 مکتب و بعد از آن به دکان داری می‌پرداختم
از دکان داری بسیار چیزها آموختم با آدم های دانا نشست و برخواست داشتم
درس زنده گی آموختم و در پهلوی آن همیشه به فکر این بودم که باید تمام فن ها و هنر ها را یاد بگیرم
دو سال بعد دوباره به غوریان باز گشتیم و پدرم دکان گلدوزی خیاطی باز کردند و من هم دو باره راه مکتب و کورس و مسجد را پیش گرفتم.
از همان ایام کودکی به شعر و شاعری و نویسنده گی علاقه زیادی داشتم زیاد کتاب می‌خواندم و زیاد با بزرگان کتاب خوان نشست و برخواست داشتم
برای رسیدن به هر چه خواستم تلاش کردم و این را از زنده گی آموختم که این خود انسان و اراده اوست که باغچه زنده گی اش را آب میدهد.
یک دفتر خاطرات گرفته و هر چیزی که به ذهنم می‌آمد را می‌نوشتم فقط می‌نوشتم و برای پدرم می‌خواندم و آنها مرا تشویق می‌کردند. واین سبب میشد تا وارد هر جمع ادبی بشم و بتوانم از خود دفاع کنم انانسری را دوست داشتم و همیشه به مکتب کارهای جدید انجام می‌دادم و مورد تحسین استادان و مدیر مکتب قرار میگرفتم
علاقه ام به شعر و شاعری سبب شد وارد انجمن های ادبی شوم
پدرم چون می‌دیدند که علاقه ام به هر کار زیاد است مرا به یادگیری زیاد تشویق می‌کردند به سال 1394 مرا با بنیاد خیریه آشنا کردند و گفتن برای یاد گیری کورس های صحی آنجا بروم.
و وقتی آنجا رفتم از محیط آنجا استفاده کرده خیلی چیز ها آموختم هم از استادان گرامی و هم از داکتر صاحبان گرامی
و برعلاوه آن متوجه انجمن ادبی شدم بسیار خوشحال شده از انجمن ادبی دیار دارا استفاده کرده با تشویق و ترغیب های استاد گرامی فرید احمد سلجوقی توانستم به خواسته یی که داشتم برسم و انانسری محافل را به پیش گرفتم
نا گفته نماند که تا زمانی که صنف 12را تمام کردم هم از طرف مکتب مشهور شده و به تمام محافل شرکت داشته و فعالیت میکردم هم در بخش شعر و دکلمه و هم انانسری و بازی کردن نقش های متفاوت در مکان های مختلف
و هم از طرف بنیاد فعالیت های ادبی زیادی پیش برده و از هر انجمن ادبی که برگزار می‌شد از شاعران حاضر در جمع استفاده می‌کردم تا اینکه کم کم و وزن شعر آشنایی یافتم
بعد از اتمام صنف 12 وارد امتحان کانکورشده و اولین رشته ام را ادبیات زدم چون واقعن عاشق ادبیات شده بودم و خداروشکر کامیاب شده به هرات رفتم
به اولین هفته که وارد دانشگاه شدم محفل بزگی در دانشگاه برگزار می‌شد و من در دل آرزو کردم که انانسر این محفل باشم و خدا مرا یاری کرد و راهش را یافتم خودم را با به استادان ثابت کرده نام شیر دختران غوریان را به اولین هفته ورود به دانشگاه بالا بردم
بسیار خوشحال بودم از آن به بعد در پهلوی درس دانشگاه به کمک استادان و ریس دانشکده ادبیات به بسیاری از انجمن ها شرکت کرده و عضو انجمن ادبی هرات
انجمن ادبی جوانان
انجمن ادبی نجوای خموش شدم.
و با تشویق های فراوان استادان توانستم در عرصه ادبیات پیشرفت های زیادی کنم با این که دانشجو بودم اما با خواست خود استادان در جلسه های شان شرکت میکردم و کم کم نقد شعر را آموختم
نقد شعر نقد کتاب و کلن نقد یه بحث جدا و کار سختیست اما من علاقه داشتم و میخواستم که بیاموزم و بر علاوه از آن علم عروض را یاد گرفتم به کمک یکی از استادان که مرا با استاد ایرانی آشنا ساختند و من این علم را فرا گرفتم و بعد از آن به دانشگاه تدریس شد که این برای استادان مسرت بخش بود و مرا تحسین می‌کردند.
و بلاخره این فعالیت ها و اشتراک در انجمن های ادبی سبب شد تا کم کم نوشته های خودم را نقد کنم
شعر کم می‌نوشتم چون دیگر قواعد شعر برایم آشنا بود
اما به داستان نویسی علاقه وافر داشتم و مینویسم
آن شاءالله که بتوانم کتابی از خود به چاپ برسانم.
نمونه کلام

طفل معصوم وطن آه، گریزان شده است
در دل مادرکش درد، نمایان شده است

همه جا شوق وطن در دل این ملت بود
که سرا سر نگه اش، باز پشیمان شده است

مشعل روشنی چشم ترم تا اکنون
صبری از ناله و فریاد، یتیمان شده است

گوش کن همدم من! این همه ظلمت یا کی؟
آسمان هم نگری سخت، پریشان شده است.

سیدی

نشريه ديار دارا...
ما را در سایت نشريه ديار دارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6diare-dara4 بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1402 ساعت: 17:33